- مزه یاب (خوَدْ / خُدْ رَ / رُو)
مخفف مزه یابنده. آنکه درک مزه کند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
معنی مزه یاب - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کسی که پیشه اش تابیدن زه و درست کردن رشتۀ تابیده از رودۀ گوسفند یا حیوانات دیگر است
(مَ زَ / زِ)
لغت نامه دهخدا
ادراک مزه ها، و آن قوه ای است در حیوان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). عمل مزه یافتن
(خوَدْ / خُدْ)
لغت نامه دهخدا
بامزه. خوش طعم. خوش آیند به ذائقه.
- مزه دار گردیدن، بامزه شدن. مزه یافتن. خوش طعم شدن
- مزه دار گردیدن، بامزه شدن. مزه یافتن. خوش طعم شدن
(مُزَ حَ فَ)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان و بخش سیمکان شهرستان جهرم، در 23/5 هزارگزی شمال غربی کلاکلی کنار راه سیمکان به میمند در دامنۀ گرمسیر واقع و دارای 298 تن سکنه است. آبش از رود خانه سیمکان و محصولش غلات و برنج و شغل مردمش زراعت و گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
(مَ زَ / زِ)
لغت نامه دهخدا
عضو مدرک مزه. محل درک طعم. محل درک مزه:... و نفقۀ مزه را به مزه گاه طعامت نرساند و کسوۀ دانشت (و) عقل و تدبیر ندهد برهنه مانی. (معارف بهأولد چ 1338 ص 49)
(دَ رِ)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان جوانرود بخش پاوه شهرستان سنندج. واقع در 53هزارگزی جنوب باختر پاوه و کنار رود خانه لیله. آب آن از رود خانه لیله و راه آن مالروو صعب العبور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
بامزه، خوشمزه، لذیذ، خوش طعم
متضاد: بدمزه، بی مزه، بی طعم
متضاد: بدمزه، بی مزه، بی طعم
بامزه، لذیذ
